شَـرحِ مـاوَقَــعِ



تن تب دار و داغ و بیمار را فقط دارو درمان نمیکند،

سر که درد بگیرد،

تن که بی حال شود

و جسم را از تکاپو بیندازد،

فقط داروی نسخه تجویزی نیست 

که به محض تزریق 

سپردفاعی را تقویت کند و 

مرض را دک کند،

بلکه مکمل همراهی، همدلی و تیمارداری را میخواهد 

و الا هرچقدر هم راس ساعت قرص بالا بیندازد،

سرم وصل کند وغیره

درمان همان است که گفته اند،

گر طبیبانه بیایی به سر بالینم

به دو عالم ندهم لذت بیماری را

که اگر روح التیام یافت، بدن در برابر انچه روح اراده میکند مطاع است،

که فرایند درمان خود سفری است پر از تجربه

و فرصتی برای نزدیکتر شدن

و فرقی نمیکند به عبد یا معبود

برای شکر بودنش یا شکر دادنش.


تن تب دار و داغ و بیمار را فقط دارو درمان نمیکند،

سر که درد بگیرد،

تن که بی حال شود

و جسم را از تکاپو بیندازد،

فقط داروی نسخه تجویزی نیست 

که به محض تزریق 

سپردفاعی را تقویت کند و 

مرض را دک کند،

بلکه مکمل همراهی، همدلی و تیمارداری را میخواهد 

و الا هرچقدر هم راس ساعت قرص بالا بیندازد،

سرم وصل کند وغیره

درمان همان است که گفته اند،

گر طبیبانه بیایی به سر بالینم

به دو عالم ندهم لذت بیماری را

که اگر روح التیام یافت، بدن در برابر انچه روح اراده میکند مطاع است،

که فرایند درمان خود سفری است پر از تجربه

و فرصتی برای نزدیکتر شدن

و فرقی نمیکند به عبد یا معبود

برای شکر بودنش یا شکر دادنش.


شارژ دارد اما خاموش می شود،

شارژر را وصل میکنم، حجم باتری را یک درصد می زند

روشن می شود، بالای 30 درصد شارژ داشته 

موبایلم را میگویم،

حالش نامعلوم است،

هم خراب شده هم نشده

هم حالش خوب است هم نیست

درست مثل صاحبش!

کتری را گذاشته ام روی گاز 

منتظریم آب جوش بیاید برای مهمانها چای درست کنیم،

مهمانمان به مادرم میگوید: دخترت دل گنده اس، دلش هیچ جوش ندارد.»


میخواهم باشم، در عین نبودن

نمیخواهم نباشم، هستی به جبر یا اختیار، خواسته ام است.


میخواهم بروم، در عین اینکه ریشه دوانیده ام

از س خسته ام، اگر بمانم خواهم پوسید.


ای کاش خواسته هایم برآمده از دل بود، بگویم دلم میخواهد و بدانم هوس است، هوسی که به دمی میگذرد

اما عقل را، استیصال منطق را نمیشود به راحتی سردرگم ساخت.


سوار تاکسی شدم تا به نشست خبری مدیرکل آبفای اصفهان برسم

-راننده تاکسی به مسافر جلویی می‌گوید ذهنم مشغول است، از صبح که از خونه زده‌ام بیرون آب قطع بوده، هنوز هم هست،

دیروز هم از صبح تا ساعت 4 بعد ازظهر آب نداشتیم و بعد هم افت فشار

-روز قبل یک نفر زنگ میزند دفتر خبرگزاری، می‌گوید من با افتخار یک قشر مستضعف این جامعه‌ام، منطقه 6 اصفهان می‌نشینم، قطعی آب داریم، افت فشار داریم

-پشت هم زنگ می‌زنند که تانکرهای آبمان از آب خالی شده، آیا افت فشار و قطعی آب برای قسمت مرفه نشین اصفهان هم هست؟ کوی مرداویج هم آب قطع می‌شود؟

صفحه BBC فارسی ویدئویی از اعتراض مردم کرمان نسبت به قطعی آب و برق را گذاشته و مثل همیشه پیاز داغش را هم زیاد کرده. میدانم یک نشست خبری طولانی در پیش روست. اسمم را توی لیست پرسشگران می‌نویسم.

نوبتم می‌شود، اسم خبرگزاری را می‌برند و مدیرکل تلفن به دست از سالن بیرون می‌رود، روابط عمومی معذرت‌خواهی می‌کند که آقای مدیرکل تلفن از تهران داشتند، یک ربع بعد مدیرکل برمی‌گردد، باز هم اسم و فامیلم به همراه خبرگزاری آورده می‌شود

قیافه مدیرکل که داعیه‌دار مخالفت با ی‌کاری و موافق خدمت به مردم است و روابط عمومی توی هم می‌رود، مرا می‌شناسند؟ نه! قضاوت به اسم خبرگزاری می‌شود! می‌دانند از چه سؤال دارم؟ نه! تعصبات شخصی جای آن را می‌گیرد.

سه چهار نفری که پیش از من اسمشان را توی لیست نوشته‌اند از فرصت سؤال استفاده سوء می‌کنند که چرا شرکت جدیداً تبلیغاتش را به جاهای دیگری می‌دهد! سطح دغدغه

بلندگو را روشن می‌کنم، میگویم شما گفتید قطعی و افت فشار آب در اصفهان ناشی از در مدار نبودن سامانه دوم آبرسانی ست، از اقدامات خوبتان گفتید، گفتید در الگوی 0 تا 20 خوش مصرفان، مردم اصفهان 9.6 هستند، یعنی حتی کمتر از نصف سقف آنچه اعلام شده بود مجاز به مصرف آب‌اند، گفتید با همکاری مردم رتبه اول مصرف صحیح و مدیریت سازگاری با کم‌آبی شده‌اید، گفتید فقط با همکاری مردم 12 سال گذشته و بدون سامانه دوم آبرسانی مشکل آب اصفهان مدیریت شده، گفتید مرداویج و قسمت‌های مرفه نشین اصفهان قطعی و افت فشار ندارند چون وضعیت توپوگرافی اصفهان اینطور است و اگر قسمت شیب‌داری دچار کم‌آبی شود آبگیری دوباره تمام شهر را درگیر می‌کند، گفتید تفاوت طعم آب قسمت مرفه نشین اصفهان با بخش کم‌بضاعت در استفاده از منبع تأمین آب و تصفیه‌خانه و چاه‌هاست، قبول! هرچه گفتید من خبرنگار را در این جلسه سه‌ساعته قانع کرد. اما

اما تماس‌هایی که به دفتر خبرگزاری گرفته می‌شود، نشان می‌دهد مردم گلایه دارند و این‌ها همه به اسم آب فا تمام می‌شود، قطعی آب و افت فشار و پر نشدن تانکر مردم را اذیت کرده و نیاز به مدیریت بهتری داریم، میگویم رسالت من خبرنگار انتقال صحبت‌های مرد به شماست، تماس گرفته‌اند، گلایه دارند و این‌ها حرف من نیست، حرف مردم است. رسالت من واسطه‌گری ست، باید پلی باشیم بین مردم و شما، مردم تماس گرفته‌اند، به همین راه‌های ارتباطی که ارائه کردید تا از حجم مراجعات حضوری کم شود در عین اینکه خدمات 23 گانه به طور 100 درصد به مردم ارائه شود و پاسخگوی آّبفا در جواب گفته است که مصرف را کم کنید.

مدیرکل و روابط عمومی با نیشخند و قیافه‌های درهم نگاه می‌کنند و جواب می‌دهد: خانم خبرگزاری فارس، به اسم حرف مردم عقاید خودتان را بیان نکنید، من اهل ی‌کاری نیستم اما بدانید اگر سد زاینده‌رود سرریز شود هم تأثیری در آب‌رسانی اصفهان ندارد تا سامانه دوم تکمیل شود، روابط عمومی ادامه می‌دهد اگر قانع شدید، اینجا آمده‌اید تا اطلاع‌رسانی کنید که مردم بدانند اصل ماجرا چیست.

می‌مانم چه بگویم. خبرنگاری بعد از من حرف‌های مرا در قالب کلماتی با بار معنایی تندتری بازگو می‌کند و اضافه می‌کند که اگر ایشان قانع شدند من نشده‌ام، یعنی به مردم بگوییم آب نخورید تا سامانه دوم تشکیل شود؟ میگویید آب نیست و من میگویم که هست، شما نمی‌توانید حق مردم اصفهان را بگیرید و ادامه.

پیش خودم فکر می‌کنم اگر این حرف‌ها را من، نه من نوعی که نماینده خبرگزاری من زده بود، احتمالاً با این قضاوت‌ها و تعصبات چه جوابی می‌گرفتم؟ تا حالا که خبرگزاری کم مطرح‌تری این حرف‌ها را این‌قدر صریح و تند بیان می‌کند؟

حرف‌های او که تمام می‌شود، همان خبرنگاری که به جای سؤال، گلایه کرده بود چرا تبلیغات آبفا به ماهنامه دست چندمش کم شده، صحبت می‌کند: آقای مدیرکل، این حجم از خبرنگار همه به علت تعلق‌خاطر و آگاهی از خدمات شما اینجا آمده‌اند، فکر نکنید این کارت هدیه و ژتون غذا تأثیری درآمدنشان داشته، آمده‌ایم تا از خدمات شما تشکر کنیم، لطفاً برای تشکر از مدیرکل دست بزنید

،دست می‌زنند.بحث عوض می‌شود.نشست خبری تمام می شود.



آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها